زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ایام اسارات
شاعر : محمود تاری
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مستفعلن فع مستفعلن فع
قالب شعر : تضمین
اشکـم به دریـا گـردیده واصل خون از دو چشمم ریزد به ساحل
تا بـر دل من غـم گـشـته نـائل آن دم بـریدم من از حـسین دل
کآمـد به مـقـتل شـمـر سـیـهدل
آوای غــم را مـن مـیشـنـیــدم در دست قاتل خـنـجر که دیدم
از قـلـب خـسـته آهـی کـشـیـدم او مـیدویــد و مـن مـیدویـدم
او رو به مقـتل من رو به قاتل
زنجـیـر دل را تا من گـسـسـتم جــام بــلاهــا آمــد بـه دســتــم
از دیـدن غـم درهـم شـکـسـتـم او مینشست و من مینـشـستم
او روی سـیـنـه من در مـقـابل
از هـسـتی خود من دل بـریـدم از اشک دیـده صد لالـه چـیدم
اندوه و مـاتـم بر جـان خـریدم او میکـشـید و من میکـشـیـدم
او خنجر از کین من ناله از دل
در مـقـتل خـون تا که رسـیـدم ناگـه شـکـسـتـم نـاگـه خـمـیـدم
بـالای گـودال ایـنـگـونـه دیـدم او مـیبـریـد و من مـیبـریـدم
او از حسین سر من از حسین دل
افـتـاده شـورش در خلـق عـالم دارم دلـی در انــدوه و مــاتــم
من در اسـارت بـا قـامـت خـم او غرقه در خون من غرقه در غم
او روی نیـزه من پـای محـمل
از تیغ گردون هر دو خـزانـیم چـون طـایــران بـیآشـیــانـیـم
در این اسـارت دامـنکـشـانـیم با دشـمـن دیـن هـر دو روانـیم
مـن راه حــق و او راه بـاطـل
آیـد نـسـیـمـی از سـوی نـیــزه بـرده دلـم را گـلـبــوی نــیــزه
رفـتـه دل مـن پـهـلـوی نـیــزه رأس حـسـیـنـم بر روی نـیـزه
من هـمره سر منـزل به منـزل
من شعله دارم در سـینه اکنون خونین به حالم چشمان گردون
گریان ز ماتم طفـلان محـزون «یاسر» ازین غم دارم دلی خون
در پیـش رویم صد راه مشکل
|